طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

بیش از یکی

1390/10/22 1:34
نویسنده : مامان طاها
608 بازدید
اشتراک گذاری

حدود ی هفته پیش با خودم گفتم بذار وقتی می خوام بهت قطره ویتامین آد بدم ی ابتکار به خرج بدم تا تو با علاقه بیشتری قطره رو بخوری لذا خرگوشی رو آوردم و گفتم یکی برا تو یکی برا خرگوشی و یکی برا مامان. و نشون دادم که من و خرگوشی هم داریم قطره می خوریم. تو اولش خوب با دقت منو نگاه کردی بعدش زدی زیر گریه. گریهمن نفهمیدم چرا ولی ظاهرا خوشت نیومد که کسی با تو در قطره خوردن شریک بشه.قهر

امروز هم(21 دی) گفتم بذار دو تا از عروسکات رو همزمان برات بیارم تا ببینم کدومشون رو بیشتر دوست داری؟ خرگوشی و آقا گرگه. شروع کردم با صداهای متفاوتی از طرف خرگوشی و آقا گرگه باهات حرف زدم. هر کدوم از عروسکا دوست داشتن که تو با اونا دوست بشی و باهاشون بازی کنی. اولش خرگوشیو از دستم گرفتی و مشغول بازی باهاش شدی ولی وقتی دیدی آقا گرگه منتظره و اونم اصرار داره که باهات دوست بشه بازم زدی زیر گریه،گریه این بار هم نفهمیدم چرا؟ شاید دوست نداری توی موقعیت انتخاب بین دو تا قرار بگیری، شاید!!نیشخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان ابوالفضل
23 دی 90 7:47
الهی چه دقتی
مامان آريا
25 دی 90 11:58
قربونت برم من



خواهش می کنم مامان آریا جون


مهسا
30 دی 90 19:14
قربونت برم من گل پسری باهوش