طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

روزهای پایانی ماه نهم

1391/3/15 2:33
نویسنده : مامان طاها
705 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم تو این ماه منتظر بودم چهار دست و پا راه بری اما ظاهرا هنوز به اینکار راغب نیستی البته از اواسط این ماه که مصادف با اردیبهشت 91 بود یاد گرفتی مفاصلتو خم کنی و دیگه مثل سابق خودتو سفت نمی گرفتی. حالا دیگه راحت زانوهاتو خم می کنی و حالت چهار دست و پا می گیری ولی هنوز نمیری هر چند خیلی قل میخوری . خدارو شکر خزیدنت در حال نشسته رو به پیشرفته. توی این ماه هر بار که میذارمت روی تشک بازیت از ی طرف دیگه سر در میاری. چند روز پیش هم در حالیکه رفته بودم توی آشپزخونه تا ناهار درست کنم باهات حرف می زدم و تو هم جواب میدادی اما یهو صدات قطع شد. من از توی آشپزخونه نگاهی به حال انداختم ندیدمت. با نگرانی اومدم تو حال دیدم خزیدی و رفتی زیر مبل و داری بازی می کنی...

زیر مبل

امروزم(14خرداد91) خودت با من دالی بازی می کردی یعنی بالشتتو میوردی جلوی صورتت بعد میزدیش کنار و می خندیدی. قربون خنده هات برم منماچ

توی این ماه دندونای پیشین بالاییت هم در اومد. بیرون رویت هم زیاد شده بود، اشتهات هم به شیر خوردن بیشتر بود. اما 2-3 هفته ای خوب غذا نمی خوردی. تازه ی هفته بود که اشتهات بهتر شده بود که از امروز(14 خرداد 91) متوجه شدم اشتهات تغییر کرده و کم شده نگاه که کردم دیدم دندونای نیش بالات هم نوک زده.نیشخند

اما بازم امروز یعنی 14 خرداد ی شیرین کاری دیگه هم داشتی: اولا که ساعت 5 صبح بیدار شدی و تا 7 بازی کردی و آواز خوندی و نخوابیدی بعدشم متوجه شدم که برای خودت دست میزدی. منم که خیلی خوشحال شده بودم برات شعر میخوندم تا هی دست بزنی اما تو با شعر خوندن من هی ذوق می کردی و به زمین می کوبیدی. عجب روزیم برای آغاز دست زدن انتخاب کردی عزیزم، آخه امروز روز ارتحال امام خمینی رهبر عزیز انقلاب ما بود(روحش شاد).البته با خودم که فکر کردم دیدم فردا تولد امام علی اه آغاز خوبیه ایشااله.

ی کار دیگه هم امروز داشتی: چندین بار گفتی عمه. 2-3 بار هم گفتی عمو. حیف شد که نتونستم صداتو ضبط کنم تا برا عمه ات بذارم.افسوس

توی این ماه روروئک سواری و قدم برداشتن به سمت جلوت خوب شده و کلی با راه رفتن حال می کنی. با کمک به خوبی می ایستی و همینقدر که ی چیزی پشتت باشه ایستاده تعادلتو حفظ می کنی. چند قدم هم تاتی تاتی بر میداری و کلی هم ذوق می کنی از اینکه داری راه میری.

راستی توی این ماه یعنی حدود 8.5 ماهگیت برات سرلاک با طعم گندم و تکه های خرما رو هم شروع کردم. خداروشکر رابطه ات باهاش خوبه و دوست داری.

ی خبر خوش هم توی این ماه ما رو خیلی خوشحال کرد اونم خبر مجاز شدن بابات توی کنکور ارشد بود.تشویق اصلا باورم نمی شد آخه چیزی نخونده بود. داشتم بال درمیوردم. دعا کن ایشااله قبول بشه. وای چقدر خوب میشه خدا یعنی میشه؟؟؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)