طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

دلتنگی

1391/3/18 1:27
نویسنده : مامان طاها
650 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزدلم، آقا طاهای گلم سلام. خوبی مامان؟ هر روز و هر لحظه که میگذره عشق و محبت من و بابایی به تو بیشتر میشه. لحظاتی که میخوابی خیلی دلم برات تنگ میشه. با اینکه خیلی از مواقع کار دارم یا اینکه خودمم نیاز به استراحت دارم ولی سکوت خونه با سکوت تو خیلی تلخ میشه و وقتی دوباره تو رو بیدار می بینم انگار دنیا رو بهم میدن. وقتی تو رو بغل می کنم و تو سرتو توی سینه من فشار میدی یا وقتی تو رو در بغلم فشار میدم ی آرامش عجیبی بم دست میده. حالا هم تو خوابی و نمیدونم دوباره چرا دلم گرفته؟ البته شایدم بدونم. ی مدتیه ما نمیتونیم بابایی رو درست حسابی ببینیم. از اون موقعی که محل کارش عوض شده کارشم خیلی سنگین تر شده . صبح خیلی زود از خونه میره بیرون و شب به خونه میاد. زمانایی هم که زودتر میاد اونقدر خسته است که دوست داره با دیدن برنامه تلویزیونی دلخواهش یا مطالعه کتابهای الکترونیکیش استراحتی بکنه. خیلی احساس تنهایی می کنم. نمیدونم اگه تو نبودی چطور میتونستم این وضعو تحمل کنم. شایدم اشکال علاقه زیاد من به باباته. همیشه دوریش برام سخت بوده و هست. نمیدونم باید چه کرد؟ از طرفی خیلیا رو می بینم که همسراشون همین وضعیتو دارن یا حتی بدتر از این ولی بازم دارم زندگی می کنن شایدم خیلی خوشحال باشن. من ناشکری نمی کنم ولی نمیدونم چرا نمیتونم خوشحال باشم. من ازدواج کردم که تنها نباشم اما توی این مدت بعد از ازدواج بیش از گذشته تنها شدم. لااقل اونموقع با برادر خواهرم، یا با مامان بابام حرف میزدم و درددل می کردم اما حالا باید توی خودم بریزم یا اینکه اینجوری با تو درددل کنم و دلم به این خوش باشه که تو ی روز بزرگ میشی و همدل من میشی. نمیخوام با خوندن این مطالب ناراحت بشی. آخه تو همه دنیای منی. بازم خداروشکر که تو هستی تا باهات درددل کنم. البته همیشه که وضع اینطور نیست. شادی هم هست. لذتم هست. فقط میخوام بدونی که خیلی دوستت دارم. قربون برق چشمات برم من.ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان رها
18 خرداد 91 9:01
عزیزم غصه نخور و دلتنگ نباش زندگی همین است و برای زیستن باید جنگید و تلاش کرد
اون هم با تمام عشقی که به تو فرزندش دارد تحمل این همه ساعات کاری را می کنه تا در اامش باشید
باز هم خدا رو شکر کن که هر شب می بینیش
من دوران 11 ماهی رو گذراندم که فقط هفته ای 1 روز می دیدمش و در شهر غربت بودم و فقط رها 2 ماهه را داشتم تا 13 ماهه شد تنها و تنها و تنها بودیم
پس توکل کن به خدا و بدان که بعد از سختی روزهای شیرین در راه الست و امیدوار باش خدا دوستت داشته که این گل پسری رو بهت داده تا همدم تنهایی هات باشه


ممنون از همدلیت عزیزم
لبا
24 خرداد 91 18:39
تو که همش غمییی