آرزوهای مامان
آقا طاهای عزیزم، دلبندم. میخوام برات از آرزوهام بگم، آرزوهایی که ممکنه هر مامان و بابایی برای بچههاش داشته باشه. دوست دارم برات ی دنیای قشنگ بسازم که وقتی پاتو توش میذاری ازش لذت ببری و بتونی خوب رشد کنی و بازی کنی و شاد باشی. دوست داشتم خونمون ی اتاق بزرگ داشت که اونو برا تو میذاشتیم. اونوقت هر جوری دوس داشتم با خیال راحت داخلش و تزیین و پر می کردم. کمد و تختت ی طرف و شهر بازیت ی طرف! اگه گفتم شهر بازی، چون واقعا دوس دارم منطقه بازی تو مثل ی شهر بزرگ باشه. برات از این خونه های چادری با طرح عروسکی بخرم که ی گوشش تاب و ی گوشه دیگش سرسره باشه.
تو بازار چیزای قشنگی هم دیدم. دوس دارم وسایل راحتی تو رو فراهم کنم که بتونی دوستاتو بیاری خونه و باهم بازی کنین.
اما لازمه بدونی همه زندگی بازی و شادی نیست. دوس دارم من و تو و بابا با هم بشینیم و کتاب بخونیم و با هم درباره مطالبش صحبت کنیم.
دوس دارم دارم برات قصه بگم، با هم کاردستی درست کنیم مثلا ی بادبادک و اونو هوا کنیم.
دوس دارم هرجوری دلت میخواد نقاشی بکشی، گل بازی کنی و خلاقیتت شکوفا بشه.
دوس دارم ورزشکار بشی، سوارکاری یادبگیری، شنا، ورزشای رزمی و همه چیزایی که برای سلامتیت مفید باشه.
دوس دارم قرآن یادت بدم و برات ی مامان خوب باشم. اینقدر کارا دوس دارم برات بکنم که اگه بخوام همشو الان برات بنویسم شاید از خوندنشون خسته بشی. فقط بدون که مامان و بابا دوس دارن هر کاری بکنن که بهترینا رو برای دنیا و آخرتت فراهم بکنن اما اینم بدون که اگه نشد نتونستن ولی خیلی دوس داشتن. امیدوارم خدا به ما و همه مامان باباهای مهربون اون قدری بده که بتونیم برای بچه هامون شرایط ی زندگی خوب و متعادلو فراهم کنیم. ولی هر طور که بشه میخوام بدونی که خیلی دوست داریم اونقدر که نمیشه توی ی کلمه خلاصش کرد. شاید ی روزی دیدن اشکایی که از بیقراری برای تو میریزم بتونه بهت نشون بده که چقدر دوست دارم و چقدر دلم برات تنگ شده. فرشته کوچولوی من مواظب خودت باش. نگران هیچ چی نباش و خوب رشد کن، من و بابا داریم خودمونو برای ورود تو آماده می کنیم و بی صبرانه مشتاق اومدنتیم.