ای کلک
حدود 45 روزه بودی که متوجه شدم دستت رو به سمت دهانت می بری و کنجکاوی تا ببنی چه مزس ولی چون توی دهنت نمیذاشتی منم باهات کاری نداشتم تا اینکه ی روز(14 آبان 90) دیدم دستت رو به سمت دهان بردی و داری سعی می کنی همه انگشتاتو بخوری. اون موقع نمیدونستی که میشه یکی یکی هم خورد!اونروز بابا حسن یادت داد که میتونی شستت رو تنها بخوری. من باهاش دعوا کردم و گفتم کار بدی یاد پسرم دادی. حالا عادت می کنه شصتشو بخوره و انگشتش باریک و زشت میشه دیگه بش زن نمیدن! خلاصه تو رو هم توجیه کردم که چرا این کار خوب نیست و نباید انجام بدی. تو با دقت به حرفای من گوش کردی. حالا دیگه میدونستی که نباید اینکارو انجام بدی. از اون به بعد اول زیر چشمی منو میپایی که حواسم بهت هست یا نه، وقتی می بینی که من حواسم به تو نیست سریع انگشتاتو میذاری تو دهنت ای کلک، شیطون شدیا!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی