بدون عنوان
سلام عزیزدلم آقا طاهای گلم. امروز دقایق ابتدایی روز ٢٩بهمن سال نوده و شما ٥ ماه و ٩ روز از عمرت میگذره. عجب چه زود گذشت!!!! به قول خاله نگار, ی روز می گفتیم یعنی میشه طاها جانمون ٦ ماهه بشه؟ حالا حدود ٢١روز دیگه ٦ماهگیت تموم میشه و مامانی میتونه بهت غذای کمکی بده، فرنی، حریره بادوم..... چه لذتی داره. از حالا دارم قیافتو تصور میکنم وقتی که دستتو کردی تو غذاتو و به سرو صورتت مالیدی. قربونت برم الهی چقدر خوردنی تر میشی ها!
از وقتی ٥ ماهگیت تموم شده تو هم کارای جدیدی یاد گرفتی:
دقتت روی دستها و پاهات بیشتر شده و دستاتو میاری جلوی صورتت و عمیق بهشون نگاه میکنی. پاهاتم میاری بالا و باهاشون حال می کنی.
وقتی میذارمت روی بالش یا روی زمین به کمک وسایل اطراف یا لبه بالش قل می خوری و سرو ته میشی. منم چون می بینم از این کار خوشت میاد به کمکت میام و قلت میدم تو هم هی می خندی.
حالا دیگه عروسکای بیشتری رو می شناسی و خودت برای گرفتنشون دست دراز می کنی.
ادامه مطلبو ببین...........
دست دسی رو که خاله حلیمه(خاله بابا) برات گرفته خیلی دوست داری و مدام میخوای بکنیش توی دهنت.
دست من و بابا رو می گیری و به سمت دهن میبری. بابا حسنم که لجش میگیره همش بهت میگه پسر بیا منم بخور دیگه، آخه این همه دست که توی دهنت جا نمیشه!
به جز اوه اوه و دو دو و چیخ، این روزا حرفای جدیدی می زنی مثلا دهنتو پر از باد می کنی و میگی هوووم، پوووووف، بوووووو، وقتی میگی «بو» بابا حسن خیلی خوشش میاد و میگه ببین پسرم داره لری میگه بابا!
از دیروز بعد از ظهر زبونتو کشف کردی و باهاش بازی می کنی، تف میکنی، اونو اینور و اونور لثه هات میبری و لثه هاتو روش فشار میدی.
دوست داری بشینی و وقتی میذارمت روی بالش هی برا نشستن تقلا می کنی. وقتی هم که دستاتو می گیرم با گفتن یا علی من سرتو به جلو میاری و با فشار به پاهات بلند میشی. دیگه توی این کار اوستا شدی. بارک اله پسر قوی مامانش.
این روزا تو هم مثل مامان با علاقه سریال «ایسان» رو دنبال میکنی. ایسان ی پادشاه خوب کره ایه که میخواد به مردمش خدمت کنه و با اونا از روی عدالت و اخلاق برخورد میکنه.