مراسم احیای شب 21م

سلام و صد تا سلام به آقا طاهای گلم، عزیز دل مامان و بابا. قربونت برم الهی. دیشبم یکی از شبای عزیز خدا و شب قدر بود. شبی که میگن تقدیر آدما برای یک سال آیندشون نوشته میشه. مثل شب نوزدهم دیشبم من تنها احیا گرفتم. البته تنها که نه تو هم با من بودی!!!!!!!!!!

باباحسن دیروز از ساعت 6 عصر رفت تا با بقیه بچه های هیأت محل اجرای مراسمو آماده کنن، البته بعد از اذان ی چند دقیقه ای اومد خونه و غسل شب قدرو به جا آورد و برگشت تا در مراسم هیأت در حسینیه شرکت کنه. طرفای ساعت 9.5 شب مامان طوبی اومد خونمون و کلی نذری و میوه برامون آورد. من و مامان طوبی نشستیم و با هم کمی گپ زدیم. حدود ساعت 10.5 مامان طوبی هم رفت تا برای احیا آماده بشه. منم بلند شدم و همه مواد و وسایلی رو که میخواستم برای تبرک روشون دعای جوشن بخونم اماده کردم. آخه دعای جوشن کبیر همونطور که از اسمش پیداست برای آدما مثل ی زره در برابر آتش و سختی هاست. برا اینکه آدم توی این دعا خدا رو به 1000 تا از اسماش قسم میده که اونو از عذاب آتش جهنم نجات بده و ببخشدش.

آره دیگه منم ساک لباساتو اوردم و لباساییو که میخواستم بعد از تولدت بپوشی روی میز گذاشتم، با ی مقدار پارچه تبرکی، تربت امام حسین، تسبیح، نبات، شکر و ....وقتی فرازهای دعا خونده میشد حرکات تو رو هم احساس می کردم. آره تو هم بیدار بودی و داشتی با من دعا میخوندی. قربون پسر مؤمنم برم الهی. خلاصه شب خوبی بود. تقریبا اواخر مراسم قرآن به سر بود که بابا حسنم اومد تا با هم سحری بخوریم.

تو پسر خیلی خوب و حرف گوش کنی هستی و هر وقت خواستم برای کسی دعا کنی اجابتشو دیدم. پس بازم دعا کن برای همه مسلمونا، برای سلامتی امام زمان و ظهورش، برای شفای مریضا و ادای قرض بدهکارا، برای آمرزش رفته هامون اونایی که پیش خدان. برای خوشبختی همه دختر پسرا، برای بچه دار شدن اونایی که از خدا بچه میخوان، برای قبولی همه کسایی که دوست دارن دانشگاه برن در هر مقطعی، برای خونه دار شدن اونایی که خونه ندارن و برای رفع گرفتاری همه گرفتارا. برای سلامتی همه مامان باباها هم دعا کن، آخرشم مارو فراموش نکن. دوستت داریم طاها جان.