ی تجربه جدید
سلام عزیز دلم، آقا طاهای گلم. امروز که دارم این مطالب رو برات تایپ می کنم پنجم مهرماه90 اه و تو 18 روز داری. باورم نمیشه 18 روز به این سرعت گذشت و وقتی به چهره معصوم و زیبای تو نگاه می کنم می بینم آره این مدت بزرگتر شدی ماشااله. 3 روز پیش با باباحسن بردیمت مرکز بهداشت و برات پرونده تشکیل دادیم. اونجا پر بود از نی نی های رنگ و وارنگ که با ماماناشون اومده بودن برا چکاب. تو بازم آبروداری کردی و از خواب بیدار نشدی وقتیم بیدار شدی گریه نکردی. ممنونم ازت مامان که پسر حرف گوش کنی هستی. پس از کلی انتظار نوبتمون شد. چون دانشجوها داشتن کار نی نیا رو انجام میدادن کارا بیشتر طول می کشید. بعد از اینکه کلی فرمو پر کردن و ی تعدادی سئوال ازم پرسیدن. قد و وزن و دور سرتو گرفتن. بعد از 15 روز(یا به عبارتی 5 روز- چون میگن بچه توی 10 روز اول وزن کم میکنه) 200 گرم اضافه وزن کرده بودی، 2 سانت هم قدبلندتر شدی و دور سرت هم 1 سانت بیشتر شده بود. برات قطره مولتی ویتامین نوشتن که باید برات شروع کنم. غروب که شد من و بابا حسن اولین تجربه قطره دادن به تو رو فرا گرفتیم.
خیلی بامزه می خوردی. ظاهرن بدت نیومد. اما چون مزش برات جدید بود، قیافتو تو هم می کشیدی و بر و بر به من نگاه می کردی که دارم چی به خوردت میدم. قربونت برم الهی مامانم. خوشگل من!