طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

آب بازی

خداروشکر از حمام خوشت میاد. هر بار که بعد از اجابت مزاج میبرمت تا توی حمام شستشوت بدم با شنیدن صدای آب کلی ذوق می کنی. منم بعضی وقتا میذارمت توی تشت تا آب بازی کنی و حالشو ببری. امروز داشتم مطلبی رو میخوندم که توش نوشته بود توی ده ماهگی بچه از آب بازی لذت می بره و من دقیقا ایند در تو می بینم مامانی. عسلکم. ...
3 تير 1391

غذا به دست

خاله معصومه همیشه می گفت ی روز میرسه که باید خونتون رو مثل مسجد خالی کنین و با بشقاب روی دست غذا بخورین. اون روز مدتیه که فرا رسیده. اصلا نمیذاری غذا روی سفره بمونه. ماشااله سرعت عملت هم بی نظیره. اصلا نمی فهمیم دستت کی اومد توی غذا. فقط از روی آثارش که ریخته روی سفره و اینور اونور می فهمیم که توی بشقابامون دست بردی. سر سفره که میاریمت سفره رو از ی طرف می کشی و جمع می کنی.  می خوای تو همه چی دست بذاری و امتحان کنی. با پیشروی تو ما هم غذامونو می گیریم تو دستمونو و اونجوری که خاله معصومه می گفت غذا میخوریم. می بینی چه بلایی سرمون آوردی وروجک؟ ...
3 تير 1391

سر و ته

توی ماه دهم یاد گرفتی سر و ته میشی و چپکی به تلویزیون یا اشیا یا حتی به من نگاه می کنی. این برات ی جور بازیه و هر چی بهت میگم نکن با خوشحالی این کار رو تکرار می کنی. من نمیدونم چه لذتی داره آخه! این روزا وقتی روی پهلو میخوابونمت می بینم که روی شکم بر میگردی و مثل آدم بزرگا دستت رو میذاری زیر سرتو میخوابی. ...
3 تير 1391

زیر لفظی عمه شیما

روزای پایانی ماه نهم یاد گرفتی علاوه بر بابا و ماما و دد و نی نی، عمه و عمو هم بگی. البته شانس عمه شیما هر چی ازت خواهش کردیم که جلوی خودشم بگی نگفتی. منم فهمیدم لابد زیر لفظی میخوای. به عمه گفتم پسرم زیر لفظی میخواد تا بگه عمه. عمه هم بنده خدا قبول کرد. شما هم دلشو نشکوندی و ی بار گفتی عمه. حالا تو خونه زیاد میگی ها. نمیدونم چرا خونه عمه اینا که میریم نمی گی. خلاصه عمه شیما هم حدود ی هفته پیش به قولش عمل کرد و با هم رفتیم برات ی شلوار لی و ی دست لباس مردونه 4خونه با زیرپیرهن و شرت خریدیم که خیلی هم خوشگلن. دست عمه و عمو درد نکنه. قراره ایشااله در اولین فرصت بریم باهاشون ازت عکس بندازیم و بعد افتتاحشون کنی چون میترسم کثیفشون کنی و ما نتونست...
3 تير 1391

کیو وی

امان از این قیمتا! دیروز رفتم برات ی کرم مرطوب کننده کیو وی خریدم که حالت ضد حساسیت هم داشت. ی ذره کرم 16 هزار تومن. چند روز قبلش هم شامپو بدنش رو خریدم برات اونم 16 هزار تومن. عجب قیمتی داره این وسایل آرایشی بهداشتی. البته با اینکه 2 روزه دارم از کرم استفاده می کنم ولی از کارش راضیم پوستت رو حسابی نرم می کنه. نه که تو هم پوستت حساسه. قربون پسر حساسم برم الهی این تصویری که می بینی عکس شامپو بدن کیو ویه ...
3 تير 1391

نق و نق

عزیز دلم حدود ده روزه که 9 ماهگی رو پشت سر گذاشتی. این روزا وقتی بابا میخواد بره بیرون پشت سرش خودتو میکوبی به زمین و گریه می کنی حق داری مامان توی این خونه فسقلی هر کی باشه دلش میگیره. اما تو باید صبور باشی، ایشااله خدا بهمون ی خونه بزرگ میده تا تو بتونی حسابی توش بازی کنی خوشگل من ...
3 تير 1391

جستجوی 4 انگشتی

این روزا که تازه از 9 ماهگی خارج شدی یاد گرفتی که اشیا رو با 4 تا انگشتت با هم لمس کنی یا دنبالشون بگردی یا سعی کنی برشون داری. حالتش خیلی بامزست انگار داری با انگشتای به هم چسبیدت جارو می کنی. عزیزدل مامانش ...
2 تير 1391

ای بلا...

امروز 2 تیر ماه 91 اه. دیروز عصر که برای خرید ی مقدار مایحتاج خونه بیرون رفته بودیم توی فرصتی که بابا رفته بود پول بکشه من و تو توی ماشین داشتیم با هم با خرست پووه بازی می کردیم. من اونو برات به شیشه ماشین چسبونده بودم. با کمی تلاش دو دستی گرفتی و با قدرت هر چه تمامتر کندیش و بعد از لحظاتی انداختیش زیر صندلی. من درش اوردم و گفتم مامانی نندازش و دادمش دستت. تو دوباره با شیطنت خاصی خندیدی و ازم گرفتیش و دوباره پرتش کردی. این برات شده بود ی تفریح که هی من برات بیارم هی تو بندازیش. کلی سرگرم شدیم و خندیدیم. قربون خنده هات برم من. ...
2 تير 1391

دوست دارم...

سلام عزیزدلم. قربونت برم الهی مرد مامانش. امروز 2 تیر 1391 اه و مامانی شرمندست که خیلی وقته که نتونسته برات مطلب بنویسه. آخه هم ی خرده حالم خوش نبود و هم وضعیت پام که پیچ خوردگیش هنوز خوب نشده اجازه نمیداد زیاد پشت رایانه بشینم. البته هر چند روز ی بار به وبلاگت سر میزدم و نظراتی که نوشته شده بود می خوندم. این مدت حتی نتونستم برم به وبلاگای دوستامون سر بزنم. تو ذهنم بود که 21 خرداد ماه به مناسبت یک سالگی وبلاگت برات یادداشت بذارم تا من و تو با هم ی جشن کوچیکی بگیریم. خوب اونم نشد هرچند ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست. دوست دارم بتونم تا وقتی که از آب و گل در میای و خودت بتونی برای خودت بنویسی من زنده باشمو برات بنویسم. دوست دارم باشمو اولین ...
2 تير 1391