خاطرات مامان و بابا- باباحسن، فرشته زندگی مامان و طه
طه جان پسر گلم. می خوام برات ی کمی از بابات بگم تا اونو بهتر بشناسی و همیشه قدرشناس خوبی ها و مهربونیهاش باشی و احترامشو حفظ کنی. نمیدونم از کجا برات شروع کنم. بابات خیلی مهربون و زحمتکشه. اون به خاطر راحتی ما خیلی سختی تحمل می کنه. آخه کارش خیلی سخته. بابا حسن مهندس عمرانه و توی ی شرکت مخابراتی کار میکنه که جایگاه هایی رو به اسم دکل برای تلفن همراه ایرانسل درست میکنن. باباحسن و همکاراش برای اینکه مردم بتونن با هم راحت تر صحبت کنن به همه نقاط ایران میرن و دکل میزنن و بعدش اونو راه اندازی می کنن. این در حالیه که بعضی وقتا ی جاهایی میرن که خیلی سرده و زیر بارون و برف کار میکنن و بعضی وقتا هم ی جاهایی میرن که خیلی گرمه و زیر آفتاب تیز و گرم می سوزن. بعضی وقتا از مسیرهای خیلی سخت عبور می کنن و گاهی هم برای کار از خونه و خانوادشون خیلی دور میشن. گاهی بابا دو سه روز هم خونه نمیاد و شبانه روز کار میکنه تا زودتر بیاد خونه و من و تو رو ببینه. در این وقتاست که ما دلمون بیشتر براش تنگ میشه. اما بابات همیشه میخنده و چشمای خندون و مهربونش به من و تو امید زندگی میده. باور میکنی پسرم من تا حالا صدای داد باباتو نشنیدم. اون تا حالا نه حرف بدی زده و نه صداشو بلند کرده. البته بلندترین صدایی که من ازش شنیدم وقتایی بوده که از توی ی اتاق دیگه منو که توی آشپزخونه بودم صدا کرده. بابات خیلی مؤدبه و من مطمئنم که تو هم مثل اونی.
بابات حتی وقتی هم که خیلی خسته است موقع خواب برات قصه میگه. یادته که! قصه پیامبرا از حضرت آدم(ع). و حالا تو با حضرت آدم(ع)، هابیل و قابیل و حضرت نوح(ع) آشنا شدی. البته ی حرفایی هم از شیطون پیش اومده که ی کم میشناسیش. بگذریم، داشتم از بابات می گفتم.
بابات هر وقت فرصت داشته باشه تو کارای خونه به من کمک میکنه. هر وقت خونه باشه با هم می شینیم و تلویزیون نگاه می کنیم. این برای من که ی زنم خیلی مهمه که بابات منو تنها نذاره و به من توجه داشته باشه. خصوصا حالا که تو رو دارم و بیشتر به همراهیش محتاجم. بابات خیلی منو درک میکنه و این نکته خیلی مهمیه. اگه ی جایی بریم مهمونی و امکانش باشه حتما پیش من میشینه و برام میوه پوست میکنه، اینطوری میخواد بگه که منو تنها نمیذاره و به فکرمه. من که خیلی قدرشو میدونم و دوستش دارم و میدونم که تو هم خیلی دوستش داری. آخه اون مثل ی فرشته اس.
بابات خیلی مرد با ایمانیه. یعنی سعی می کنه کارایی بکنه که خدا خوشش بیاد و ناراحت نشه. اون با زحمت و تلاش پول به دست میاره که به این میگن روزی حلال. هیچ وقت پشت سر کسی حرف نمیزنه و دروغ هم نمیگه. همه آدما رو دوست داره و تا اونجایی که بتونه بهشون کمک میکنه. ما بیشتر وقتا با هم نماز جماعت میخونیم چون خدا بیشتر خوشش میاد. ما با هم قرار گذاشتیم که وقتی که تو به دنیا اومدی و بزرگ شدی تو رو هم به نماز جمعه ببریم. چون این از کاراییه که خدا سفارش کرده و اینجوری خوشحال میشه و میفهمه که ما بنده ها دوستش داریم و قدر مهربونیاشو میدونیم.
پسرم من هرچی از خوبیهای بابات بگم هنوز کمه و بازم ی چیزایی یادم میاد که نگفتم. بعدا بازم از بابات برات میگم. فقط میخواستم حالا که روز پدر نزدیکه تو بیشتر باباتو بشناسی و برای سلامتیش دعا کنی. دوستت داریم پسرم.