طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

خاطرات مامان و بابا- مهر پدری

1390/3/25 1:16
نویسنده : مامان طاها
724 بازدید
اشتراک گذاری

طاهای مامان، عزیز دل بابا سلام. سلام به روی ماهت. توی یکی از روزای عید که تو حدودا 14 هفته سن داشتی و من هیچ خبری ازت نداشتم آخه هنوز تکوناتو نمیتونستم حس کنم خیلی نگران سلامتیت شده بودم، برای همین به محل کار یکی از دوستای خوبم رفتم و اون منو به زایشگاه برد تا با هم صدای قلبتو بشنویم. بابا هم اومده بود و اونم نگران پشت در منتظر ایستاده بود. از دوستم خواستم صدای قلبتو با گوشی تلفنم ضبط کنه تا برای بابات بذارم و اونو خوشحال کنم. وقتی خانم ماما دستگاه رو روی قلبت گذاشت صدای قشنگشو شنیدم مثل صدای پای اسب بود. قربونت برم الهی خیالم راحت شد که حالت خوبه و سالمی. با تشکر از خانم ماما از بخش بیرون اومدیم. با اشتیاق و خوشحالی صدای قلبتو برای بابات گذاشتم. این اولین باری بود که اونم صدای قلبتو می شنید. خیلی خوشحال شد به طوری که گوشی رو بوسید. من خدا رو شکر کردم که باباتم مثل من عاشقانه تو رو دوست داره و میتونه این عشقو بروز بده چون بعضیا نمیتونن محبتشونو نشون بدن، در حالی که ما آدما به محبت هم احتیاج داریم. بازم خدارو شکر. دوستت داریم گل زندگیبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ابوالفضل
26 خرداد 90 14:35
الهییییییییییییییی چه خاطره ی قشنگی دارین
عمو رضا
27 خرداد 90 21:36
طه جان، بابا حسن، مامان نگین سلام. خداوند همه‌ی شما را به سلامت دارد. امیدوارم کار زیبایی را که آغاز كرده‌اید با دقت و کیفیت تمام ادامه دهید تا خاطرات تکرار ناپذیر این ایام برای همیشه ماندگار گردد. خدانگهدار