طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

آخی کلاهت گم شد

1390/12/26 1:41
نویسنده : مامان طاها
698 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزدلم. اینقدر دلم سوووووووووووخت. اون کلاهتو خیلی دوست داشتم، کلاه خرگوشیتو میگم خیلی راحت بود و تو باهاش اصلا اذیت نبودی.ناراحت

روز 20 اسفند بود. خاله مرجان دوست مامانی ی آقا پسر ناز و خوب مثل تو به دنیا اورده بود. مامانی و خاله و مامان طوبا رفتن بیمارستان آریا تا ببیننش. ساعت ملاقات 4 تا 5 عصر بود. تا اومدیم آماده بشیم شد ساعت 5 ربع کم. خیلی دیر شده بود و تو هم که خوابت میومد و تازه دندون دراورده بودی هی نق میزدی. بابا احمد بردت توی حیاط تا آروم بشی. وقتی خواستم سوار ماشین بشم کلاهتو از سرت در آوردم تا گرمت نشه و فکر کنم دادمش دست خاله نگار تا بتونم بغلت کنم. نمیدونم بعدش سر این کلاه چی اومد چون وقتی از ملاقات نی نی برگشتیم و خواستم بکنم سرت ندیدمش. هرچی توی ماشین و کوچه و حیاط  و ... رو گشتیم نبود که نبود. حیف شد........گریه

جا داره همین جا تولد پسر خاله مرجان رو تبریک بگم. تشویقماشااله بچه ناز و تو دل برویی بود. خداحفظش کنه. هرچند تو همش گریه می کردی و ما درست نفهمیدیم ملاقات چگونه گذشت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)