به عشق دخترم سیده مریم
سلام به آقا طاهای عزیز مامان، نفس و دلبر مامان. عزیز دلم امروز که دارم برات این مطالبو می نویسم 21 فروردین 91 اه. میخواهم برات از ی اتفاق مهم و خوب برات بگم که در اولین روز آخرین ماه سال 90 افتاد. مدتی قبل از خاله معصومه شنیدم که می گفت خودشو و همسرش حمایت دو تا بچه از کمیته امداد رو به عهده گرفتن. منم همون موقع خیلی آرزو کردم که ی روز بتونم حمایت یه بچه رو به عهده بگیرم و برا تو ی آبجی بیارم. برا همین با بابات صحبت کردم و اونم استقبال کرد. به خاله معصومه سپردم که اگه تونست برای منم ی بچه از کمیته امداد بگیره. بالاخره اول اسفند 90 زنگ زد و گفت ی دختر سید برات پیدا کردم که ی سال بزرگتر از طاهاست، متولد مهر 89،میخوایش؟ من با کلی اشتیاق گفتم آره، حتماٌ. من تونستم با ی مبلغ حداقل حمایت دخترمو بگیرم. وای چه حس خوبی! دو سه شب بعد هم با خاله نگار رفتیم و از در خونه خاله معصومه اینا شناسنامه دخترمو گرفتم. عزیزم چه نازه! سیده مریم. خیلی دوستش دارم. وای چه حس خوبی! خیلی دوست دارم ی روز بتونیم حضوری ببینیمش. دوست دارم ببریمش بیرون با خودمونو براش خرید کنیم. ایشااله اگه برم سرکار حتما بیشتر کمکش می کنم.
طاها جانم، آبجی مریم ی سال ازت بزرگتره، باید احترامشو نگهداری و هر وقت کمک نیاز داشت کمکش کنیم. اون حالا عضوی از خانواده ماست. ما هممون دوستش داریم.
مریم جان دخترم به خانواده ما خوش اومدی