طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

بعد از مدتی...

1391/2/16 1:10
نویسنده : مامان طاها
637 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزدلم همه کسم طاها جانم. امروز اولین ساعات 16 اردیبهشت 91 اه. چند روزیه که نتونستم خاطرات با تو بودنم رو ثبت کنم. راستشو بخوای کمی بدحال بودم یعنی سرم به طرز عجیبی درد می کرد. 2 بار هم دکتر رفتم ولی فایده نداشت. البته دیروز که با بابا حسنی مفصلا درددل کردم کمی بهتر شدم خدارو شکر.

دیروز یعنی 15 اردیبهشت که روز جهانی ماما هم بود دومین مرحله انتخابات نهمین دوره نمایندگان مجلس انجام شد و ما هم رفتیم و رأی دادیم و تو هم مثل دفعه قبل زحمت کشیدیو رأی مامانو انداختی تو صندوق. بعد از اونجا هم رفتیم ساختمان برج تا برای مامانی به مناسبت روز ماما کیف بخریم و البته ی کیفی هم خریدیم. دست آقا طاها و باباییش درد نکنه.تشویق بعد از اونجا با هم رفتیم خونه بابا علی اینا. دیروز از صبح هر کاری کردم جز شیر چیزی نمی خوردی اما اونجا هم کلی ماست خوردی و هم مقداری سوپ خوشمزهبعدشم مثل مار به خودت می پیچیدی نمیدونم چه بلایی سرت اومده بود ولی خیلی ناآرام بودی. کلافهخلاصه طوری شد که ما بدو بدو و با عجله شامو خوردیمو اومدیم خونه بابا احمداینا تا از دلمه ای که همسایه ما داده بود بهشون بدیم.  اونجا دم در دایی مهدی(پسر عمه مامانی) رو دیدیم. تو رفتی بغلشو و با کمال تعجب دیدیم که آروم شدی. خونه بابا احمداینا هم کمی نق نق کردی ولی تا رسیدیم خونه شیر خوردی و خوابیدی و من از این فرصت استفاده کردمو دارم برات می نویسم. قربونت برم الهی پسر گلم خیلی دوستت دارم. حالا باید به جبران این مدتی که برات ننوشتم کلی خاطره برات بگم. منتظرشون باش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

غزلک*مامان فسقلی*
16 اردیبهشت 91 21:12
سلام عزییییییزم خوبی؟
الان حالت بهتره؟ شاید سردردت بخاطر ناراحتی بوده که با درد و دل بهتر شده
خیلی مراقب خودت و گل پسر ما باش


سلام خانمی. مشتاق دیداااااااااارررررررررر. خیلی وقته نیستی. ممنون که سرزدی. خوشحالمون کردی. ایلیا جانو ی گاز حسابی بگیر
مامان ابوالفضل
16 اردیبهشت 91 23:04
سلام عزیزم
تقریبا هر روز به وبلاگ پسری سر می زدم ببینم آپه یا نه
امیدوارم که کسالت نداشته باشی و همیشه خاطرات قشنگ با پسر بودن و ثبت کنی
به امید پستهای بعدی


ممنون عزیزم