اولین گردش در سرله
سلام سلام و بازم سلام به پسر خوب و ناز و مهربونم. میخوام داستان سفر 2 روزمون به سرله رو برات تعریف کنم. سرله یکی از روستاهای استان خوزستانه که بعد از میداوود پشت ی سری کوه های بلند قرار گرفته و برای رفتن به اونجا بابد حدود 20 دقیقه ی مسیر پرپیچ و گردنه رو رد کنیم. اما جای باصفاییه. اونجا محل زندگی اجداد پدری و مادری باباست. بابا حاجی و نه نه ها هنوزم اونجا زندگی می کنن. بابا حاجی اینا کشاورزن و برنج و گندم می کارن. بابا حاجی ماشااله خیلی سرحال و سرزندست و با اینکه سن و سالی ازش گذشته هنوزم کوهنوردی میره و روغن حیوونی میخوره. تازه صبح خیلی زودم از خواب بیدار میشه. ماه گذشته 28 اردیبهشت حوالی روز مادر، به همراه بابا علی اینا رفتیم سرله تا هم تو به اونجا پاگشا بشی و هم مادر بزرگا رو ببینیم و روز مادرو تبریک بگیم. اونجا به خاطر تو دو تا مرغ یا بهتر بگم خروس محلی سر بریدن.
عمو عزت(پسرعموی باباعلی) که تو رو هم خیلی دوست داره برات کلی شعر خوند و ببعی بهت نشون داد.
تازه خونه بابا حاجی اینا کلی هم توت سیاه چیدیم جای همه خالی. نه نه هم تو رو با خروس آشنا کرد. تازه تو رو به شالیزار بابا حاجی بردیم و گاو هم دیدی.
روز 29م هم ناهار خونه نه نه بی ماه سلطان دعوت بودیم. اونجا هم کلی توت چیدیم. چون نمای خونه نه نه اینا هنوز قدیمی بود کلی هم عکس گرفتیم. مسافرت و تجربه خیلی خوبی بود. هم توی رفتن و هم برگشتن اصلا بی تابی نکردی و ی سره خوابیدی،
شاید بگم اولین خواب کامل عمرتو خونه بابا حاجی داشتی باورم نمیشد ساعت 12 شب خوابیدی و تا 8 صبح بیدار نشدی. کلا خوش مسافرتی. مامان فدای پسر گردشگرش بشه.