دلتنگی
سلام به ماه پسرم، آقا طاهای گلم. بعضی وقتا خیلی احساس دلتنگی می کنم و امروزم یکی از اون وقتاست. خیلی دلم گرفته، خیلی دلم برات تنگ شده عزیز دلم. دیروز رفته بودم آخرین جلسه آموزش قبل از زایمان، کلاساش خیلی خوب و مفید بود. من تقریبا خودم هر روز تو رو چک می کنم که سرت کجای شکم منه. من همچنان سرتو بالای شکمم احساس می کنم ولی نمی فهمم چرا هیچ کی به جز من و سونوگراف این قضیه رو نتونسته تشخیص بده. دیروزم با مامای مرکز بحثم شد. با اینکه سفتی بالای شکممو که مثل ی توپ سخت بود نشونش دادم میگه این رحمته. آخه مگه رحم می تونه ی جای شکم گلوله بشه؟ به حق چیزای نشنیده! دیروز به ماما گفتم منو معاینه کنه و نظرشو بده, آخه احساس می کردم سر دلم خالی شده، انگار خیلی خودتو اون پایین مایینا جمع کردی. نمیدونم چرا اینقده خودتو جمع می کنی؟ دیروز مامای مرکز می گفت تو به صورت عرضی قرار گرفتی و درشت هم نیستی! من خیلی ناراحت شدم. آخه دکتر سونوگراف 10 روز قبل گفته بود همه چیزت خوبه. تازه تو در 32 هفته حدود 2 کیلو وزن داشتی که از متوسط وزن اعلام شده در سایتها برای نی نی 32 هفته ای بیشتره. تازه وقتی اومدم خوبه دوباره خودم موقعیت اون سفتی رو چک کردم. بازم همون جا بود، بالای شکمم فقط ی کمی پایینتر اومده بود. میخواستم بگم اصلا به حرف و نظر این و اون گوش نده خودتم ناراحت نکن. تو پسر قوی و خوش هیکل منی. بعد از خدا فقط مامانی میدونه که تو چقدر ماهی! خیلی دوست دارم دار و ندارم.