طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

خوشگل من 34 هفته شدیا!!!

1390/5/8 16:57
نویسنده : مامان طاها
1,391 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قربونت برم، پسر ورزشکار و قوی و مؤمن خودم‌. الهی مامان فدات بشه بالاخره تو هم وارد هفته ٣٤ شدی.لبخندباورم نمیشه فقط چند هفته دیگه مونده که ببینمت قربونت برم. باباتم خیلی دلش برات تنگ شده. دیروز عمه سکینه بابایی با همسرش عمو خسرو و دخترش صفورا خانم اومده بودن خونه بابا علی اینا. ما هم دعوت شدیم که دیداری تازه کنیم. با اینکه پام درد میکرد و به سختی راه می رفتم با بابا رفتیم خونه بابابزرگ اینا. عمه شیما خیلی برای مامان ناراحت شد که پاش زخمی شده بود. عمه سکینه هم بنده خدا چند روز پیش پاش شکسته بود و الان توی باند بود. بیچاره عمه چه دردی می کشید. ناراحتعمه وقتی پای منو دید گفت درمونش پیش خودمه و ی معجونی درست کرد و روی پام گذاشت. این مراسم چند تماشاچیم داشت، عمه شیما،‌ صفورا خانم و عاطفه جون(دختر عموی بابایی) و البته خود بابا حسن که نقش دستیار رو داشت. اول عمه شیما ی تشت اورد که توش مقداری آب داغ ریختن. بعد پامو توش ماساژ دادن. بعدشم عمه سکینه مقداری آرد و نمک و آب و روغن رو با هم مخلوط کرد و ی چیزی مثل خمیر نون به دست اومد که البته از خمیر نون سفت تر بود. بعد اون خمیرو روی پام گذاشت و بست و گفت این کارو برای دو هفته روزی٢ بار انجام بدم. بعد از این کار درد پام آرومتر شد و خدا رو شکر از دیشب تا حالا هم ورمش کمتر شده و دیگه می تونم پامو رو زمین بذارم و راه برم. ی کمی درد داره ولی قابل تحمله. زباناونجا کلی درباره تو حرف زدیم و کفشیو که عمه شیما برات خریده بود دیدم. قشنگ بود، قربون پاهات برم من. خیلی مواظب خودت باش پسر گلم. مامانی و بابایی خیلی دوستت دارنا! بغلقلبماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ابوالفضل
9 مرداد 90 21:07
سلام
امیدوارم که پات بهتر از این هم بشه
به دعای طاها جون
مراقب خودت باش
آقا طاها کفشات هم مبارک


ممنون عزیزم.