طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

یواش یواش...

1390/5/19 17:05
نویسنده : مامان طاها
702 بازدید
اشتراک گذاری

طاها جانم، من و شما فردا که بیستم مرداد ماهه وارد ماه نهم میشیم و دو روز بعدشم میریم تو هفته 36 بارداری. نمیدونم بگم چه زود گذشت یا؟ به هر حال تا اینجاش گذشت و تجربه جدیدی بود! هیچ وقت فکر نمی کردم بارداری اینطوری باشه. هر زمان باید منتظر ی حس و اتفاق جدیدی باشی. مثلا اینکه من 2 روز پیش موقع سحر دچار معده درد خیلی شدیدی شدم. رحم و معدم دوتاشون مثل سنگ سفت شده بودن، کمرم درد میکرد و پام هم تیر می کشید. منم به خودم می پیچیدم و نمیدونستم از درد کدوم بنالم؟ بابا حسنم نمیدونست باید برای من چی کار کنه؟ بنده خدا با ناراحتی بالای سر من نشسته بود. تقریبا تمام روز رو درد داشتم ولی خداروشکر از دیروز کمی بهتر شدم. نفهمیدم چرا این طوری شدم ولی حالا احساس می کنم تو بیشتر رشد کردی و تا زیر دنده هام اومدی. حرکاتت هم سنگین تر شده. مامان فدات بشه خوشگل من!ماچ

دیشب من و بابا حسن تصمیم گرفتیم وسایلتو فعلا به اتاق خودمون منتقل کنیم. آخه اول برات ی اتاق مستقل در نظر گرفته بودیم ولی بعدا دیدیم بهتره اولش پیش خودمون باشی هم خودت و هم وسایلت. برای اتاقت کلی تزیینات تهیه کردیم که منتظرم بابات ی کم سرش خلوت بشه و برات نصبشون کنه. دیروزم خاله معصومه اومد بهمون سر زد و برامون قلیه ماهی آورد. دستش درد نکنه. از طرف دیگه هم خاله مهوش برامون دمپخت فرستاد که مثل همیشه خوشمزه و بی نظیر بود، دست خاله مهوشم درد نکنه.

و اما.....

مامانی بازم برات ی اسباب بازی خوشگل از تولو خرید. ی لوکوموتیو دیدم خیلی خوشگله. البته مال بچه های 1 تا 5 ساله، خیلی دوست دارم اونم برات بخرم. حتما می خرمش و نگهش میدارم تا بزرگتر بشی و بتونی باش بازی کنی قربونت برم. خیلی دوست دارم پسر خوب و زرنگم.لبخندچشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)