طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

سفری به یاد ماندنی(منزل عمو شاهین بابا)

سلام و بازم سلام به پسر گلم. در ادامه داستان سفر کاریمون به تهران باید برات بگم که روز دوم سفر یعنی روز دوشنبه بعد از گذراندن ساعاتی پر تکاپو و سنگین، حدود ساعت 5 عصر به منزل عمه فرزانه(عمه کوچیکه مامان) رفتیم. اونجا ناهاری خوردیم و بعدش حدود ی ساعتی هم در منزل مامان صنم(مامان بزرگ مامان) خوابیدیم. اونشب قرار بود بریم منزل عمو شاهین(عمو کوچیکه بابا) اینا. عمو شاهین ی دختر کوچولو و ناز و فلفل و شیرین زبون و باهوش داره به اسم ستایش   و با زن عمو صبا  سه تایی زندگی خوب و خوشی دارن(این عکس ستایشه که توی تعطیلات نوروز٩٠ ازش گرفتم) ما حدود ساعت 8.5 شب رفتیم خونه عمو شاهین اینا. عزیزم ستایش، بعد از ورودمون خیلی صمیمانه منو به اتاقش بر...
17 تير 1390

خاطرات مامان و بابا- سفری به یاد ماندنی(منزل دایی هدایت)

سلام عزیزدلم آقا طاهای من. آغاز هفته 31 رو بت تبریک میگم قربونت برم. امروز 17 تیر ماهه، دیروز تولد عمومهدی بود. امروز هر چی تلاش کردم که وارد سایت نی نی بشم و ببینم تو این هفته باید منتظر چه تغییراتی در تو باشم نشد، ظاهرا سایت اشکال فنی پیدا کرده. حالا می خوام درباره سفر کاریمون به تهران که حدود 10 روز پیش بود برات بگم. بهت گفته بودم که 2 هفته پیش حالم ی مقدار بد شد و دچار دردهای شکمی شدم که دکتر به خاطر احتمال زایمان زودرس به من استراحت داد و گفت کارای سنگین نکنم و بیشتر استراحت کنم. اما همون روزا از تهران با من تماس گرفتن و گفتن باید بیای مصاحبه بدی و اگه در اون تاریخی که اعلام شده بود نمیرفتم ممکن بود این شانسو از دست بدم؛ لذا با مش...
17 تير 1390

عمو محمدرضا: طاها جان مقدمت مبارک باد

خوب طاهاجان سلام مطمئن هستم سلام من را میبینی و آنرا گرفته ای. من را مامانت "عمو محمدرضا" مینامد. من و بابا بزرگت خاطرات مشترک فراوان داریم. مامانت با بچه های من خاطرات خوبی در دوران کودکی داشته اند ولی همه الان براهی رفته اند و از آنزمان فقط خاطراتی مانده که گهگاه از آن یادی میکنند. کاری که مامان کرده و میخواهد خاطراتت را ماندگار کند کاری ارزشمند است و انشاءالله بتواند آنرا برای تو ثبت و ضبط نماید و تو در آینده با خواندن و دیدن مطالب و عکس های زیبایت از دوران طفولیت و کودکی خود اطلاعات بیشتری داشته باشی دست آنها هم درد نکند. ورودت را به دنیای ما از همین الان تبریک میگویم. میدانم الان جای تنگی داری و داری برای ورودت لحظه شماری م...
17 تير 1390

خاطرات مامان و بابا- شب تولد بابا و دیدن سیسمونی طاهای عزیزم

سلام آقا طاهای گلم، پسر خوب و مهربونم. دیشب شب پرخاطره‌ای بود. جات خالی! با خاله نگار و عمومحمد برای بابا حسن تولد گرفتیم.(بابایی تولدت مبارک). البته دیشب تولد عموحسین هم بود که به اونم تبریک می گیم.     من همش فکر می کردم اگه تو بودی چی کار میکردی؟ اما دیشب حسابی به یاد تو هم بودیم. من و بابا وسایلیو که برات خریده بودیم آوردیم و تو پذیرایی چیدیم و به همراه خاله نگار و عمو محمد کلی باهاشون ذوق کردیم. تصور اینکه این لباسا تن تواه و تو این وسط داری ورجه ورجه می کنی خیلی لذت بخش بود. ی عکس از وسایلی رو که تا حالا برات گرفتیم میذارم تا بقیه هم ببینن و نظر بدن.   البته خاله نگار میگه شما که همه چی برا آقا طه خریدین! ...
13 تير 1390

آرزوهای مامان

آقا طاهای عزیزم، دلبندم. میخوام برات از آرزوهام بگم، آرزوهایی که ممکنه هر مامان و بابایی برای بچه‌هاش داشته باشه. دوست دارم برات ی دنیای قشنگ بسازم که وقتی پاتو توش میذاری ازش لذت ببری و بتونی خوب رشد کنی و بازی کنی و شاد باشی. دوست داشتم خونمون ی اتاق بزرگ داشت که اونو برا تو میذاشتیم. اونوقت هر جوری دوس داشتم با خیال راحت داخلش و تزیین و پر می کردم. کمد و تختت ی طرف و شهر بازیت ی طرف! اگه گفتم شهر بازی، چون واقعا دوس دارم منطقه بازی تو مثل ی شهر بزرگ باشه. برات از این خونه های چادری با طرح عروسکی بخرم که ی گوشش تاب و ی گوشه دیگش سرسره باشه. تو بازار چیزای قشنگی هم دیدم. دوس دارم وسایل راحتی تو رو فراهم کنم که بتونی دوستاتو...
13 تير 1390

عیدت مبارک پسرم

سلام به آقا طاهای گلم. پسر خوب و نازم. امروز روز جشنه، جشن پیامبر شدن حضرت محمد(ص) پیامبر عزیز ما، روزی که خدا با پیامبر بوسیله فرشته اش جبرییل صحبت کرد و به او ماموریت داد که مردم رو راهنمایی کنه تا بتونن خوب و خوشبخت زندگی کنن و خدا رو بپرستن. عیدت مبارک پسرم. ما مسلمونا این روز رو جشن می گیریم و به هم تبریک می گیم. آقا طاهای من، اسم تو هم ی اسم پر معنیه که از القاب پیامبر مهربونمون حضرت محمده. من و بابات چون دوست داشتیم خدا خوبیهاشو در حق تو تمام کنه این اسمو برات انتخاب کردیم. بدون که تو به خاطر حفظ حرمت این اسم باید خیلی تلاش کنی و ی نمونه کاملی از اسمت باشی، کسی که خدا رو به همه چی و همه کس ترجیح میده و به مردم مهربونی و خوبی میکنه. من...
9 تير 1390

خاطرات مامان و بابا - تولد آقا فرداد

سلام، سلام و باز هم سلام به آقا طاهای گلم، عزیز دل مامان و بابا، میوه‌ی زندگی ما. امروز که دارم برات این مطالبو می نویسم تو تازه وارد هفته‌ی 28 شدی و من وارد سه ماهه‌ی سوم بارداری. الان ساعت 2:30 ظهره و برق رفته. هوای داخل خونه داره گرم می شه. باباتم رفته طرفای مشهر، سایت جدید داشتن. امشب قراره بریم و آقا فرداد پسر خاله سمیرا رو ببینیم. فکر کنم حالا دیگه دو هفته ای سن داشته باشه. ماشاءالله خیلی پسر ناز و تودل بروییه. خدا حفظش کنه. بار اولیکه دیدمش زمانی بود که تازه به دنیا اومده بود. تولدشم ماجرایی داشت. اوایل خرداد بود. یه روز که من و بابا قرار بود بریم خونه‌ی باباعلی و سری بشون بزیم. گفتیم بریم سر راه ظرف خاله خدیجه رو ...
8 تير 1390

خاله نگار

سلام نازنینم! پسر خوشگلم! خوبی؟ مامانو که اذیت نمی کنی؟ من خاله نگارم. ببخشید که اینقدر دیر به دیدنت اومدم. آخه امتحان داشتم و هنوزم درگیر درسهام هستم. ولی خودت می دونی که چقدر دوستت دارم و چقدر منتظر اومدنت هستم. آخه تو اولین نوه ی خانواده ی ما هستی و ما همه برای دیدنت لحظه شماری می کنیم. آرزو می کنم که سلامت باشی و زود زود بیای پیش ما. پسر خوبی باش و مامانو انقدر نگران نکن. باشه؟ بوس یه عالمه!!! ...
8 تير 1390

عمو محمد

سلام آقا طاها. من شوهر خالتم میتونی منو عمو محمد صدا کنی. خوب شنیدم خیلی عجله داری که بیای این دنیا! ما هم همینطور بودیم وقتی اندازه تو بودیم. بیا که خیلی ها منتظرتن. واسه مامان نگینت یه پیشنهاد دارم که از دست این وبلاگهای به درد نخور راحتت کنه و ارتباطت رو با دوستدارانت بیشتر کنه اونم اینکه یه صفحه تو فیسبوک برات باز کنه به چند دلیل: 1. می تونه اونجا بعد از اینکه به دنیا اومدی خیلی راحت تر هم عکس هاتو بذاره هم فیلم هاتو هم دربارت بنویسه. 2. وقتی بقیه هم در موردت چیزی بگن همه ی دوستای دیگت هم می بینن و می تونن روی اون نظر بدن. 3. برای اینکه از احوالاتت با خبر بشیم لازم نیست هی بیایم تو این وبلاگ و هی بگردیم تو نظرات و ببینیم کی دربارت چی گفت...
8 تير 1390