سال 1391
سلام به آقا طاهای گلم عزیز دلم عشق مامانش، نفس مامانی و بابایی. عزیزم منو به خار این تاخیر طولانی ببخش. سال نو مبارک. من و بابایی برخلاف هر سال که همیشه موقع تحویل سال خونه نبودیم امسال فقط و فقط به خاطر حضور سبز تو خونه موندیم و با هم دست سال کهنه رو به سال نو دادیم و روانه ش کردیم رفت. سال کهنه دلتنگ بود ولی رفت و گفت مواظب لحظههاتون باشید که گم نشن، با هم باشین و همدیگه رو دوست داشته باشین. به همدیگه کمک کنین و دل همدیگه رو شاد کنین. سال کهنه رفت ولی دفتر خاطراتشو به ما داد که همیشه به یادش باشیم. سال نو در زد، ما لباسای نو پوشیدیم و لباس نوی ملوانی هم تن تو کردیم. تو با اینکه تازه از خواب بیدار شده بودی(آخه تحویل سال حدود ساعت 8:4...