دلتنگی
عزیزدلم، آقا طاهای گلم سلام. خوبی مامان؟ هر روز و هر لحظه که میگذره عشق و محبت من و بابایی به تو بیشتر میشه. لحظاتی که میخوابی خیلی دلم برات تنگ میشه. با اینکه خیلی از مواقع کار دارم یا اینکه خودمم نیاز به استراحت دارم ولی سکوت خونه با سکوت تو خیلی تلخ میشه و وقتی دوباره تو رو بیدار می بینم انگار دنیا رو بهم میدن. وقتی تو رو بغل می کنم و تو سرتو توی سینه من فشار میدی یا وقتی تو رو در بغلم فشار میدم ی آرامش عجیبی بم دست میده. حالا هم تو خوابی و نمیدونم دوباره چرا دلم گرفته؟ البته شایدم بدونم. ی مدتیه ما نمیتونیم بابایی رو درست حسابی ببینیم. از اون موقعی که محل کارش عوض شده کارشم خیلی سنگین تر شده . صبح خیلی زود از خونه میره بیرون و شب به خونه...