خاطرات مامان و بابا- شب تولد بابا و دیدن سیسمونی طاهای عزیزم
سلام آقا طاهای گلم، پسر خوب و مهربونم. دیشب شب پرخاطرهای بود. جات خالی! با خاله نگار و عمومحمد برای بابا حسن تولد گرفتیم.(بابایی تولدت مبارک). البته دیشب تولد عموحسین هم بود که به اونم تبریک می گیم. من همش فکر می کردم اگه تو بودی چی کار میکردی؟ اما دیشب حسابی به یاد تو هم بودیم. من و بابا وسایلیو که برات خریده بودیم آوردیم و تو پذیرایی چیدیم و به همراه خاله نگار و عمو محمد کلی باهاشون ذوق کردیم. تصور اینکه این لباسا تن تواه و تو این وسط داری ورجه ورجه می کنی خیلی لذت بخش بود. ی عکس از وسایلی رو که تا حالا برات گرفتیم میذارم تا بقیه هم ببینن و نظر بدن. البته خاله نگار میگه شما که همه چی برا آقا طه خریدین! ...